خوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین برای مثال نگه داشت بر طاق بستان سرای / یکی نامور بلبل خوش سرای (سعدی۱ - ۱۵۶) خوش خوٰان، خوش لحن، خوش نوا، خوش الحان، خوش گو، عالی آوازه،
خُوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین برای مِثال نگه داشت بر طاق بستان سَرای / یکی نامور بلبل خوش سرای (سعدی۱ - ۱۵۶) خُوش خوٰان، خُوش لَحن، خُوش نَوا، خُوش اَلحان، خُوش گو، عالی آوازه،
خوش رفتار و رعنا. (ناظم الاطباء). کش خرام. (یادداشت مؤلف) : بره کرد عزم آن بت خوش خرام گره کرد بند سر آن خوش سیر. لوکری. بدو گفت جمشید کای خوش خرام نزیبد ز تو این سخنهای خام. اسدی. فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش خرام. سوزنی. ماند کجاوه حاملۀ خوش خرام را اندر شکم دو بچه بمانده محصرش. خاقانی. ماه چنین کس ندیدخوش سخن و خوش خرام ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام. سعدی. قامت زیبا و قد خوش خرام سرو سهی و بیدو چنار رقاص. (ترجمه محاسن اصفهان). ای کبک خوش خرام که خوش میروی بایست غره مشو که گربۀ عابد نماز کرد. حافظ. تا بوکه یابم آگهی از سایۀ سرو سهی گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی میزنم. حافظ. یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده. حافظ. ، خلق. خوش خلق. (یادداشت مؤلف) : گفتمش کی بینمت ای خوش خرام گفت نصف اللیل لکن فی المنام. شیخ بهائی
خوش رفتار و رعنا. (ناظم الاطباء). کش خرام. (یادداشت مؤلف) : بره کرد عزم آن بت خوش خرام گره کرد بند سر آن خوش سیر. لوکری. بدو گفت جمشید کای خوش خرام نزیبد ز تو این سخنهای خام. اسدی. فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش خرام. سوزنی. ماند کجاوه حاملۀ خوش خرام را اندر شکم دو بچه بمانده محصرش. خاقانی. ماه چنین کس ندیدخوش سخن و خوش خرام ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام. سعدی. قامت زیبا و قد خوش خرام سرو سهی و بیدو چنار رقاص. (ترجمه محاسن اصفهان). ای کبک خوش خرام که خوش میروی بایست غره مشو که گربۀ عابد نماز کرد. حافظ. تا بوکه یابم آگهی از سایۀ سرو سهی گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی میزنم. حافظ. یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده. حافظ. ، خَلِق. خوش خلق. (یادداشت مؤلف) : گفتمش کی بینمت ای خوش خرام گفت نصف اللیل لکن فی المنام. شیخ بهائی
موتراش. دلاک. سلمانی. حلاق. پیرایشگر. آرایشگر. موی استر. آینه دار. گرای. (یادداشت مؤلف). مزین. (دهار) (زمخشری) : کز قلم موی تراشی درست بر سرم این آمد و این سر به تست. نظامی (مخزن الاسرار ص 172). موی تراشی که سرش می سترد موی به مویش به غمی می سپرد. نظامی. و رجوع به موی استر و موی پیرای شود
موتراش. دلاک. سلمانی. حلاق. پیرایشگر. آرایشگر. موی استر. آینه دار. گرای. (یادداشت مؤلف). مزین. (دهار) (زمخشری) : کز قلم موی تراشی درست بر سرم این آمد و این سِر به تست. نظامی (مخزن الاسرار ص 172). موی تراشی که سرش می سترد موی به مویش به غمی می سپرد. نظامی. و رجوع به موی استر و موی پیرای شود
دهی است از دهستان گرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد که در 24 گزی خاور ماسور و 24 گزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک واقع است. جلگه و معتدل است. 350 تن سکنه دارد. از رود طاف مشروب میشود. از محصولاتش غلات، لبنیات و حبوبات است. اهالی بزراعت و گله داری اشتغال دارند. راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ بازگراند و درچادر سکونت دارند. در این آبادی بقعه ای بنام مادر کک احمد وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان گرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد که در 24 گزی خاور ماسور و 24 گزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک واقع است. جلگه و معتدل است. 350 تن سکنه دارد. از رود طاف مشروب میشود. از محصولاتش غلات، لبنیات و حبوبات است. اهالی بزراعت و گله داری اشتغال دارند. راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ بازگراند و درچادر سکونت دارند. در این آبادی بقعه ای بنام مادر کک احمد وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ملس. طعم ترشی آمیخته باشد با شیرینی، چون طعم آلو و مانند آن. (یادداشت مؤلف) : برگ می صبوح کن سرکه فروختن که چه گرچه ز خواب جسته ای خوش ترش گرانسری. خاقانی. خوش ترش زردچهره آبی را طبع مرطوب و لون محرور است شاخ امرود گوئی و امرود دسته و گرد نای طنبور است. (از تاج المآثر)
مَلَس. طعم ترشی آمیخته باشد با شیرینی، چون طعم آلو و مانند آن. (یادداشت مؤلف) : برگ می صبوح کن سرکه فروختن که چه گرچه ز خواب جسته ای خوش ترش گرانسری. خاقانی. خوش ترش زردچهره آبی را طبع مرطوب و لون محرور است شاخ امرود گوئی و امرود دسته و گرد نای طنبور است. (از تاج المآثر)